امیرحسین مامانامیرحسین مامان، تا این لحظه: 9 سال و 6 ماه و 25 روز سن داره

بهترین هدیه الهیییییی

بدون عنوان

سلام جیگری مامان. همین چند دقیقه پیش صدای قلب قشنگتو شنیدم وایییییییییییییییییی  مامانی قشنگترین صدایه که تا حالا به گوشم رسیده جوجه کوچولوی من شکر خدا همچی خوب بود مامای بهداشت میگه وزن خیلی بالاست ولی دکتر خودم هفته پیش هیچی نگفت که وزنت بالاست ماما بهم گفت برنج نخور ولییییییییییییییی منکه اصلا برنج نمیخورم وای مامانی از صبحی که فرفولیکمو خوردم فک میکردم قرصم نرفته پایین هرکاری کردم پایین نرفت دیگه صبحانرو که خوردم دیدم باز حس میکنم قرص تو  گلومه هنوز .واسه خوردن قرص دومیه دیگه میخواستم بالا بیارم وایییییییییی مامانی دیگه معدمم جا نداره عشق مامان شما 51 رو...
26 شهريور 1393

سلام عشق مامان خوبی عزیز دلم مامان فدای پسره نازش بشه مامانیم خوبه روحیشم خیلی بهتره   امیدم به خداست پس مطمعنم شما مامانی به موقع میای تو بغلم خداروشکر با خوردن قرصام دیگه زیر دلم درد نمیکنه فقط مامانی از خدا بخواه عفونتمم برطرف بشه اونوقت دیگه همچی عالیه البته همین الانم شاکر خدا جونم هستم همینکه تو رو سالم و صحیح این مدت تو ذلم قرار داد خدا جونم ممنونتممممممممم   ...
24 شهريور 1393

بدون عنوان

سلام نفس مامان امروز یکم حالم خوب نیست استرس سرتاپای وجودمو گرفته دیروز که رفتم دکتر هنوز عفونت ادرارم خوب نشده و من خیلی نگرانم مامان و به خاطر دردای زیر شکمی دکتر گفت برم بیمارستان انقباضات رحمیمو چک کنم و باز تست عفونت بدم که باز عفونت داشتم ودارو  برام نوشت واسه جلوگیری زایمان زودرس و برای عفونتم مامان فقط 4هفته دیگه فقط یک ماه دیگه صب کن که سالم و کامل بیای تو بغل مامان باباییم واسه اینکه از ناراحتی منو در بیاره دیشب منو شام برد بیرون .طفلی بابایی اونم نگران بود   ولی این استرس منو میکشه دیروز از تو مطب دکتر یه دفعه ساکت شدی انگار توام ترسیدی تا الان فقط دوتا حرکت ملایم انجام دادی مامانی احتمال...
23 شهريور 1393

بدون عنوان

سلام جوجو مامان کلی الان نوشتم و پاک شد مامان جون امروز شما وارد هفته 33 شدی و فقط 7هفته دیگه باقی مونده یعنی کمتر از دو ماه و من هرروز مشتاق تر از دیروز به انتظار تو ثمره زندگم نشستم و از خداجون میخوام که تورو به وقتش سالمو سلامت توی بغل من بزاره امیر حسین مامان امروزم میخوام برم دکتر اخه مامانی چند وقته دلم خیلی درد میگره و منو میترسونه مامانی امیدوارم مثه همیشه حالت خوب باشه عشق مامان   ...
22 شهريور 1393

بدون عنوان

سلام عزیز دل مامان امروز صبح از خواب که پاشدم مثه خانا صبحانرو تو تخت خوردم بعدشم مثه کوزتا افتادم به جون خونه اخه مامانی خیلی تنبل شده عزیزم و همه کارا تلمبار شده بود ولی وقتی شروع کردم به کار بابایی جاروبرقی رو خودش از دستم گرفت وظرفارم شست ومنم ریزه کاریارو انجام دادم اخه دیشب مامانی یه لکه خونی اندازه یه سر سوزن دید و یکم نگران شد و یکی از اشناهای مامامون گفت استراحت کن و اگه باز لکه دیدی برو یه سنو و خداروشکر تا الان چیزی ندیدم   منکه همیشه عشق دکترو سنو بودم ولی الان میخوام چشامو ببندم بشه 5مهر وقتی که خوده دکتر داده بیام اخه اون موقعه مامانی شما 35هفتته و دیگه تو اون هفته هم وزن پس...
20 شهريور 1393

بدون عنوان

بازم مثه همیشه مامانت الکی نگران شده ای خدااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا پس این دلشوره های مادرانه کی تموم میشه خدایا به امید خودت  
19 شهريور 1393

بدون عنوان

سلام نفسی مامان قربونت برم الهی عزیزم امروز شده بودی یه پسر شیطون شیطون یه لحظم اروم ننشستی فدات بشم من مامانی من وباباییم کلی بهت خندیدیم کلیم سکسه زدی نفس مامان منو بابایی داشتیم  امروز فیلم نوه عمه بابایی رو نگاه میکردیم  پسر عمه بابایی المان زندگی میکنه و زنشم المانیه عجب بچه های خوشگلی داشته دخترشون کاملا بلوند ولی پسرشون مو مشکی با چشای ابی بعد منو بابایی اومدیم نظراتمونو گفتیم در مورد تو حالا ببینیم در اینده نچندان دور کی حدسش درست بوده بابایی میگه شما سفید و مو فرفری هستی موهاتم مشکی چشاتم قهوه ای روشن من میگم شما گندمی هستی موهای صاف و مشکی دماغ متوسط لبه متوسط و احتمالا خیلی شبیه بابایی هستی ...
19 شهريور 1393

59 روز دیگهههههه بهترین روز زندگی من

سلام شیکر طلای مامان فقط 59روز دیگه واسه دیدن اون صورت ماهت مونده مامانی و کمکم دردا داره میاد سراغم ولی اشکال نداره نفسم من برای رسیدن به تو از تمام سختیا به اسونی رد میشم چون امید دیدن تو جون دوباره به من میده فقط مامانی از خدا جون بخواه سالمو سلامت بیای تو بغلم     ...
18 شهريور 1393

تولد امام رضا و یه روز قشنگ واسه مامانو بابا

سلام  فسقلی مامان امروز سالگرد عقد مامان وباباست روز تولد امام رضا ما تو همچنین روزی صبح روز تولد امام رضا تو حرم به عقد اسمونی هم در اومدیم  وزندگی مشترک و دو نفریمونو باهم اغاز کردیم   امسالم شما عشق مامان تو دلمی چقدر این روزا واسم قشنگ ودلنشینه و با اومدن تو ثمره زندگیمون همه چی قشنگتر میشه فرشته کوچولو من من منتظر در اغوش کشیدن توام ...
17 شهريور 1393